English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2795 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
decision making U تصمیم گیری
decision tree U مسیر تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیم گیری
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
decision variable U متغیر تصمیم گیری
decision model U الگوی تصمیم گیری
decision theory U نظریه تصمیم گیری
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
layers U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layer U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
logic U عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
Judge not , that ye be not judged. <proverb> U قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
AI U طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
illmitable U محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight U جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
jurisdication U قضاوت
judgeship U قضاوت
judgment U قضاوت
judgements U قضاوت
arret U قضاوت
judgement U قضاوت
verdict U قضاوت
verdicts U قضاوت
judgments U قضاوت
adjudication U قضاوت
sentences U رای قضاوت
absolute judgment U قضاوت مطلق
sentencing U رای قضاوت
jurisdiction U قضاوت کردن
witting U هوش قضاوت
sentence U رای قضاوت
advise قضاوت کردن
judges U قضاوت کردن
judging U قضاوت کردن
judge U قضاوت کردن
justify U قضاوت کردن
justifying U قضاوت کردن
value judgement U قضاوت ارزشی
value judgements U قضاوت ارزشی
decree U قضاوت تصویبنامه
justifies U قضاوت کردن
decreeing U قضاوت تصویبنامه
decrees U قضاوت تصویبنامه
pass a judgement U قضاوت کردن
decreed U قضاوت تصویبنامه
bench U مسند قضاوت
benches U مسند قضاوت
judged U قضاوت کردن
formal logic U قضاوت سطحی
jurisdication U حق قضاوت قلمرو
equanimity U قضاوت منصفانه
judicable U قابل قضاوت
exclusive jurisdiction U حق قضاوت کنسولی
exclusive jurisdiction U حق قضاوت استثنایی
comparative judgement U قضاوت تطبیقی
levelheaded U دارای قضاوت صحیح
law of comparative judgement U قانون قضاوت تطبیقی
viewing U چشم انداز قضاوت
bet on the wrong horse <idiom> U قضاوت اشتباه درموردچیزی
uncharitable U سخت گیردر قضاوت
view U چشم انداز قضاوت
judgements U رای دادگاه قضاوت
to hold the scales even U بی طرفانه قضاوت کردن
expertize U استادانه قضاوت کردن
judgments U رای دادگاه قضاوت
forjudge U از پیش قضاوت کردن
forejudge U از پیش قضاوت کردن
common sense U قضاوت صحیح حس عام
views U چشم انداز قضاوت
judgement U رای دادگاه قضاوت
errs U بغلط قضاوت کردن
measurement U روش قضاوت چیزی
prejudgment U قضاوت قبل از وقوع
measurements U روش قضاوت چیزی
erred U بغلط قضاوت کردن
tribunate U مقام یامسند قضاوت
viewed U چشم انداز قضاوت
err U بغلط قضاوت کردن
prejudges U بدون رسیدگی قضاوت کردن
benches U کرسی قضاوت جای ویژه
prejudge U بدون رسیدگی قضاوت کردن
bencher U کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
it is hard to say U به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
meier art judgement test U ازمون قضاوت هنری مایر
advises U قضاوت کردن پند دادن
bench U کرسی قضاوت جای ویژه
judicious U دارای قوه قضاوت سلیم
prejudged U بدون رسیدگی قضاوت کردن
advising U قضاوت کردن پند دادن
performances U روش قضاوت کارایی سیستم
performance U روش قضاوت کارایی سیستم
prejudging U بدون رسیدگی قضاوت کردن
One must not judge by appearances . U بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
prejudice U قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudices U قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
praetorian U وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
benches U روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
be raise to the bench U بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
can't see the forest for the trees <idiom> U ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
bench U روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
rhadamanthine U وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
Doom U [نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
plucks U تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
avow U تصمیم
determination U تصمیم
avows U تصمیم
resolves U تصمیم
avowing U تصمیم
resolve U تصمیم
will-power U تصمیم
plucking U تصمیم
plucked U تصمیم
rulings U تصمیم
decision U تصمیم
decisions U تصمیم
ruling U تصمیم
resolutions U تصمیم
pluck U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
resolution U تصمیم
nonplus U بی تصمیم
can not judge a book by its cover <idiom> U [چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
freehand U ازادی در تصمیم
undecidable U تصمیم ناپذیر
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
joint resolution U تصمیم مشترک
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
to take a d. U تصمیم گرفتن
determine U تصمیم گرفتن
decide U تصمیم گرفتن
decides U تصمیم گرفتن
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
resolve U تصمیم گرفتن
resolves U تصمیم گرفتن
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
determining U تصمیم گرفتن
resolutely U از روی تصمیم
determines U تصمیم گرفتن
canon U : تصویبنامه تصمیم
canons U : تصویبنامه تصمیم
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
resolution U نیت تصمیم
determiner U تصمیم گیرنده
determiners U تصمیم گیرنده
decision symbol U علامت تصمیم
special verdict U تصمیم ویژه
regnum U تصمیم مقتدرانه
decision table U جدول تصمیم
decision structure U ساختار تصمیم
decidability U تصمیم پذیری
resolutions U نیت تصمیم
decidable U تصمیم پذیر
decision box U جعبه تصمیم
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
decision maker U تصمیم گیرنده
afore thought U سبق تصمیم
make up one's mind U تصمیم گرفتن
minds U تصمیم داشتن
nonplus U بی تصمیم بودن
decision process U فرایند تصمیم
minding U تصمیم داشتن
to make a decision U تصمیم گرفتن
mind U تصمیم داشتن
decision tree U درخت تصمیم
decision theory U تئوری تصمیم
to be resolved U تصمیم گرفتن
to come to a decision U تصمیم گرفتن
logical decision U تصمیم منطقی
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
determining U اتخاذ تصمیم کردن
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1confinement factor
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1They decided to buy the company outright.
2او باعث ننگ شغل قضاوت است
2او باعث ننگ شغل قضاوت است
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1ببینیم کارها چطور پیش می رود بعد تصمیم میگیریم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com